در ادامهی مباحث برگزیده از«تفسیر المیزان»،در این شماره بحثی دربارهی معنا و حقیقت صراط مستقیم خواهیم آورد که خلاصهای از تفسیر آیات 6 و 7 سورهی حمد است.این بحث از دو جنبه میتواند برای دبیران محترم دینی مفید باشد.اولا بحث راه هدایت که مهمترین محور دین است،در این آیات مورد توجه قرار گرفته است،ثانیا در این بحث میتوان یکی از بهترین نمونههای کاربرد روش تفسیر«قرآن با قرآن»را مشاهده کرد؛بهطوری که برای شرح این دو آیه،به بیش از 40 آیه مراجعه شده است.در این مراجعه،نکتهی مهم این است که برخلاف تلقی سطحی و عامیانه از تفسیر قرآن با قرآن،این اقدام صرفا با مراجعه به کتاب«المعجم المفهرس»انجام نشده است.زیرا اولا در زمان نگارش تفسیر المیزان هنوز این کتاب تألیف نشده بود و و ثانیا و مهمتر اینکه،آیات مشابه که برای تفسیر یکدیگر به کار میروند،صرفا از روی واژههای مشترک قابل ردیابی نیستند،بلکه درکی جامع از همهی آیات قرآن برای انجام این روش تفسیر لازم است.به تعبیر آیت الله جواد آملی،شرط اصلی تفسیر قرآن با قرآن،تسلط بر کلیهی معارف قرآن است،نه صرفا مراجعه به معجم و واژههای مشابه.
در لغت،واژههای صراط و سبیل نزدیک به هم هستند، اما از نظر اصطلاح قرآن کریم،تفاوت ظریفی بین آنها وجود دارد.خدای تعالی در آیات «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم»
1،صراط را با وصف«استقامت» توصیف کرده و سپس بیان داشته که این صراط مستقیم را کسانی میپیمایند که خداوند به آنان انعام فرموده باشد.و صراطی که چنین وصف و شأنی دارد،مورد درخواست شخص طالب عبادت قرار گرفته و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده است.به عبارت دیگر،چنین شخصی از خدایش درخواست میکند که عبادت خالصش در چنین صراطی قرار گیرد.
توضیح و تفسیر آیهی مورد بحث،نیازمند شرح چند نکتهی مقدماتی است:
1.هر موجودی راهی به سوی خداوند دارد:خداوند سبحان در کلام مجیدش برای نوع بشر و بلکه برای تمامی مخلوقات خود،راهی معرفی کرده است تا از آن راه،به سوی پروردگارشان سیر کنند.در خصوص انسان فرموده است:
شرطی اصلی تفسیر قرآن با قرآن،تسلط بر کلیهی معارف قرآن است،نه صرفا مراجعه به معجم و واژههای مشابه
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»2و دربارهی عموم موجودات فرموده است:«و الیه المصیر»3، و نیز:
«الا الی الله تصیر الامور» .4
آیات دیگری نیز وجود دارند که به وضوح دلالت دارند بر اینکه تمامی موجودات راهی برای خود دارند و همهی راهشان به سوی او منتهی میشود.5
2.راه به سوی خدا به دو راه دور و نزدیک تقسیم میشود:از کلام خدای تعالی برمیآید که همهی راهها یک گونه نیستند،بلکه از یک نظر به دو قسم تقسیم میشوند.
توضیح مطلب اینکه،اولا از برخی آیات فهمیده میشود که در مقابل صراط المستقیم؛راه دیگری هست.مثلا از آیات «فانّی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان،فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»6و«ادعونی استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»
7فهمیده میشود،بعضی هم هستند که غیر خدا را میخوانند و اجابت میکنند.همچنین،درمییابیم که راه خدا نزدیکترین راه است و عبارت است از عبادت و دعای او.
آنگاه در مقابل،راه غیر خدا از دور معرفی میکند و میفرماید:«اولئک ینادون من مکان بعید»8
که معلوم میشود،غایت و هدف نهایی کسانی که ایمان به خدا ندارد و مسیر ایمان را نمیپیمایند،غایتی است دور.
تا اینجا روشن شد که برای رسیدن به خدا دو راه وجود دارد:یکی دور و یکی نزدیک.راه نزدیک راه مؤمنان است و راه دور راه غیر از ایشان است وهر دو راه هم به حکم آیهی 6 سورهی انشقاق،راههای خدا هستند.
3.یک راه به سوی رفعت است و راه دیگر به سوی پستی یا حیرانی و درماندگی:علاوه بر تقسیم قبلی،تقسیم دیگری وجود دارد که یک راه را به سوی بلندی و راه دیگر را به سوی پستی منتهی میداند.در جایی میفرماید:
«ان الذین کذبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لاتفتح لهم ابواب السماء»9
و معلوم میشود،آنهایی که چنین نیستند،درهای آسمان به رویشان باز میشود؛چون اگر هیچکس به سوی آسمان نمیرفت و درهای آسمان را نمیکوبید،چنین مذمتی معنایی نداشت. همچنین،آیهی«و من یحلل علیه غضبی فقد هوی»نیز دلالت بر راه سرازیری دارد،زیرا«هوی»به معنای سقوط کردن است.
قرآن کریم در جای دیگری میفرماید:
«و من یتبدّل الکفر بالایمان فقد ضلّ سواء السبیل»10
که نشان میدهد،دستهی سومی هستند که نه راهشان به سوی بالاست و نه به سوی سقوط،بلکه اصلا راه را گم کرده و دچار حیرت شدهاند.آنان که راهشان به سوی بالاست،کسانی هستند که ایمان به خدا دارند و از عبادت او استکبار نمیکنند.و آنانی که راهشان به سوی پستی است،کسانی که به ایشان غضب شده است.گروه سوم نیز اصلا راه را گم کردهاند و شاید آیهی 7 سورهی حمد،با تعبیر«الذین انعمت علیهم»و«المغضوب علیهم»و«الضالین»به این سه گروه اشاره میکند.به هر صورت،کاملا آشکار است که صراط مستقیم،آن دو طریق دیگر نیست.
4.راه نزدیک و به سوی رفعت،تقسیماتی دارد و صراط مستقیم آن است که هیچ نحوه گمراهی و شرک در آن راهی ندارد.از آیهی«یرفع الله الذین آمنو منکم و الذین اوتوا العلم درجات»11برمیآید که همین طریق اول نیز تقسیماتی دارد و کسی که با ایمان به خدا به راه اول(یعنی سبیل مؤمنین)افتاده است،چنان نیست که دیگر ظرفیت تکاملش پر شده باشد، بلکه هنوز میتواند رشد کند که اگر بقیهی ظرفیتش را هم به دست آورد،آنگاه از اصحاب صراط مستقیم خواهد شد.
توضیح اینکه:
اولا باید دانست،هر ضلالتی شرک و هر شرکی ضلالت است؛به شهادت آیهی:«و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل»12و آیهی«أن لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم و لقد اضلّ منکم جبلا کثیرا»13که اولی کفر را ضلالت و دومی ضلالت را کفر و شرک میداند.همچنین،قرآن کیم شرک را ظلم و ظلم را شرک میداند،چنانکه در آیهی«انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم»14کار این ظالمان که تحت اضلال شیطان بودهاند،شرک خوانده شده است.آیهی «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون»15نیز ظلم را شرک و مقابل ایمان دانسته است؛زیرا هدایت و ایمنی از ضلالت یا عذاب را مترتب بر داشتن ایمان و نبودن ظلم دانسته است.خلاصه اینکه مصداق ضلالت و شرک و ظلم در خارج مشترک است،هرچند مفهوم این سه باهم فرق دارد.
ثانیا،در صراط مستقیم که صراط غیر گمراهان است، هیچگونه ضلالت و شرک و ظلمی نباید راه داشته باشد:نه ضلالت در باطن و قلب مثل کفر و خاطرات ناشایست،و نه در ظاهر و بدن مانند معصیت و یا قصور در اطاعت؛و این همان حق توحید علمی و عملی است.توحید هم همین دو مرحله را دارد و شق سومی برایش نیست و به فرمودهی قرآن کریم:
«فماذا بعد الحق الا الضلال».16آیهی 82 سورهی انعام هم بر همین معنا منطبق است،زیرا که امنیت طریق را اثبات کرده و به اهتدای تام و تمام وعده میدهد17و این یکی از صفات صراط مستقیم است.
5.اصحاب صراط مستقیم نه تنها دلها و اعمالشان از هرچند شریعت اسلام کاملترین شرایع است،ولی کاملتر بودن شریعت غیر از کاملتر بودن متشرع است
هر ضلالت و ظلمی مبراست،بلکه از نعمت علمی مخصوصی نیز بهرهمندند که از سایر مؤمنین خالص بالاترند:اصحاب صراط مستقیم دارای ثبات قدم به تمام معنا هستند؛هم در فعل و قول و هم در ظاهر و باطن. امکان ندارد که جز در اطاعت خدا باشند،چرا که خداوند میفرماید:
«و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.»18
البته این ایمان و اطاعت را در آیات قبل چنین تفسیر کرده بود که:
«فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما،ولو أنّا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه إلاّ قلیل منهم و لو انهم فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشدَّ تثبیتاّ»19
تازه، مؤمنینی که چنین ثبات قدمی دارند،پائینتر از اصحاب صراط مستقیم دانسته شدهاند؛زیرا در همین آیهی 68 سورهی نساء فرموده است،چنین مؤمنین ثابت قدمی همراه و رفیق«الذین انعم الله علیهم»
(یعنی همان اصحاب صراط مستقیم)هستند،نه جزو آنان.20
پس اصحاب صراط مستقیم از این مؤمنین که دلها واعمالشان از هرگونه ضلالت و شرک و ظلم به کلی مبراست، نیز بالاترند.تدبر در این آیات نشان میدهد که چنین مؤمنین با فضلیتی هنوز ظرفیتشان کاملا تکمیل نشده است و هنوز میتوانند از همراهی با«الذین انعم الله علیهم»فراتر روند و با پر کردن بقیهی ظرفیت خود،جزو«الذین انعم الله علیهم»قرار گیرند.همچنین،بعید نیست که این بقیه ظرفیت،نوعی علم و ایمان خاص به خدا باشد،زیرا آیهی«یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»21،دارندگان علم را از مؤمنین بالاتر دانسته است.پس برتری«الذین انعم الله علیهم»بر مؤمنین،به داشتن همان علمی است که خدا به آنان داده،نه علمی که خود از مسیر عادی کسب کنند.پس اصحاب صراط مستقیم که«انعم الله علیهم»هستند،به خاطر داشتن این نعمت [علمی]ویژه،حتی از دارندگان ایمان کامل منزلت بالاتری دارند.
6.«صراط»خدا امری واحد است و شاهراهی است که بر همهی«سبیل»های رسیدن به خدا سیطره و احاطه دارد: خداوند متعال،در کلام مجیدش،بارها نام صراط و سبیل را برده و با اینکه جز یک صراط مستقیم به خود نسبت نداده، اما سبیلهای متعددی را به خود نسبت داده است.پس معلوم میشود،میان خدا و بندگان،چند سبیل و یک صراط مستقیم برقرار است.مثلا دربارهی سبیل فرموده است:
«و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.»22یا گاهی آن را به برخی بندگان خود نسبت داده است،مثلا یک جا به رسول خدا نسبت داده و فرموده است:
«قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة»23، یا به توبهکاران نسبت داده و فرموده است:«سبیل من اناب إلی»24،و یا به مؤمنین:«سبیل المؤمنین.»25اما هر جا صحبت از صراط مستقیم به بیان آمده:آن را یکی دانسته و جز در آیهی 7 سورهی حمد،در هیچ مورد صراط مستقیم را به کسی از خلایق نسبت نداده است.26پس سبیل غیر از صراط مستقیم است،چون سبیل متعدد است و براساس تفاوت رهروان،راه عبادت متفاوت میشود؛برخلاف صراط مستقیم که یکی است و مانند بزرگراهی است که همهی راههای فرعی بدان منتهی میشوند،همچنانکه آیهی شریفهی
«قد جائکم من الله نور و کتاب مبین،یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور بإذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم»27به این نکته اشاره دارد.
زیرا سبیل را متعدد و صراط را واحد دانسته است؛حال یا این است که صراط مستقیم همهی آن سبیلهاست،یا اینکه سبیلها مانند راههای فرعیاند که بعد از اتصال به یکدیگر، به صورت صراط مستقیم و شاهراه درمیآیند.
7.سبیل،برخلاف صراط مستقیم،میتواند با مقداری ضلالت جمع شود.نسبت صراط مستقیم به سبیلها،مثل نسبت روح به بدن است.از آیهی شریفهی«و ما یؤمن اکثرهم بالله الاّ و هم مشرکون»28برمیآید که مرحلهای از شرک(که همان ضلالت است)با ایمان(که یکی از سبیلهاست)جمع میشود،و این فرق دیگری میان سبیل و صراط است.سبیل با شرک جمع میشود،ولی دیدیم که صراط مستقیم با ضلالت شرک جمع نمیشود و آیهی 7 سورهی حمد تأکید مزیت اصحاب صراط مستقیم بر بقیه و نیز مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین،تنها به علم است،نه عمل داشت که:«ولا الضالین»
.دقت در این آیات نشان میدهد که هر سبیلی با مقداری نقص،یا با حد اقل امتیاز میتواند محقق شود؛برخلاف صراط مستقیم که هیچ نقصی در آن راه ندارد.به علاوه،صراط مستقیم همه یکی است و صراط مستقیم هرکس غیر از صراط مستقیم شخص دیگر نیست؛ برخلاف سبیلها که هریک مصداقی از صراط مستقیم هستند.این معنا از برخی آیات فوق و نیز آیاتی نظیر:
«و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»29و«قل اننی هدانی ربّی الی صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا»30
نیز استفاده میشود،زیرا هم عبادت و هم دین صراط مستقیم خوانده شدهاند؛با اینکه این دو در همهی سبیلها مشترکند.پس میتوان گفت،مثل صراط مستقیم به سبیلهای خدا،مثل روح است به بدن.همانطور که بدن یک انسان در زندگیاش حالات متفاوتی دارد،ولی در همه حال روح او همان روح است.و نیز بدن ممکن است به احوالی مبتلا شود که روح او صرف نظر از بدنش،اقتضای آن را نداشته باشد؛برخلاف روح که چون مفطور به فطرت الهی است و«لا تبدیل لخلق صراط مستقیم راهی است به سوی خدا و هر راه دیگری که خلایق به سوی خدا دارند، شعبهای از آن است الله»31،هیچگاه در اصل ذات خود دگرگون نمیشود.به همین ترتیب،سبیل به سوی خدا همان صراط مستقیم است.با این تفاوت که هریک از سبیلهای مؤمنین و منیبین و...ممکن است از داخل یا خارج دچار آفتی شود.بههرحال،سبیل مراتب متفاوتی دارد که برخی خالص و برخی آمیخته با شرک و ضلالت هستند،برخی راهی کوتاهتر و برخی دورترند.اما هرچه هست، به سوی صراط مستقیم میرود؛و به معنایی دیگر،آنگونه که توضیح دادیم،همان صراط مستقیم است.32
صراط مستقیم راهی است به سوی خدا و هر راه دیگری که خلایق به سوی خدا دارند،شعبهای از آن است.یعنی هر راهی که فرض شود،آن مقدار آدمی را به سوی خدا و حق راهنمایی میکند که خودش از صراط مستقیم بهرهمند باشد؛ اگر مقدار کمی از صراط مستقیم را دارا باشد،رهروی خود را کمتر به سوی خدا میکشاند و اگر بیشتر داشته باشد، بیشتر.اما خود صراط مستقیم بی هیچ قید و شرطی رهروی خود را به سوی خدا هدایت میکند و میرساند و برای همین، خداوند نام آن را صراط مستقیم گذاشت.زیرا«صراط»به معنای راه روشن است و از مادهی«ص ر ط»گرفته شده که به معنای بلعیدن است و گویی این راه روشن رهروی خود را میبلعد و نمیگذارد از درونش منحرف شود.و کلمهی «مستقیم»به معنای هرچیزی است که بخواهد بدون تکیه بر امور دیگر،روی پای خود بایستد و بر کنترل خود و متعلقاتش مسلط باشد.پس مستقیم اشاره به امری دارد که تغییرناپذیر و ثابت است.و بدین ترتیب،«صراط مستقیم»یعنی راه روشنی که در هدایت مردم و رساندنشان به سوی غایت واقعی تخلف نکند و صددرصد اثر خود را بگذارد؛چنانکه خداوند تعالی میفرماید:
«فأما الذین امنوا بالله و اعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما. »33و نیز میفرماید:
«فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیّقا حرجا کأنما یصّعّد فی السماء کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون و هذا صراط ربک مستقیما.» 34همچنین،در آیهی
«قال هذا صراط علی مستقیم،ان عبادی لیس لک علیهم سلطان إلاّ من اتّبعک من الغاوین»35
،صراط مستقیم خود را غیر قابل تخلف و تغییر،و دائمی معرفی کرده است و در حقیقت میخواهد بفرماید:
«فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنة الله تحویلا.» 37
از آنچه تاکنون دربارهی صراط مستقیم گفته شد،پنج نکته دریافت میشود:
الف)اختلاف مراتب هدایت و گمراهی و رابطهی آنها با صراط مستقیم:راههایی که به خدای متعال منتهی میشوند،از نظر نقص و کمال،نایابی و رواج و دوری و نزدیکی نسبت به منبع حقیقت و صراط مستقیم متفاوتند. مانند طریق اسلام،ایمان،عبادت،اخلاص و اخبات از یک طرف دیگر.چنانکه قرآن کریم دربارهی هر دو صنف فرموده است:
«و لکلّ درجات مما عملوا و لیوفّیهم اجورهم و هم لایظلمون.»37
این معنا نظیر معارف الهی است که عقول در گرفتن و درک آن متفاوتند،زیرا استعدادها متفاوت هستند.چنانکه آیهی 17 سورهی رعد نیز بر این مطلب دلالت داشت.
ب)هیمنه و برتری اصحاب صراط مستقیم بر دیگران:
همانطور که صراط مستقیم مهیمن و فوق همهی سبیلهاست،اصحاب صراط مستقیم که خداوند آنان را در آن صراط جای داده،مهیمن و فوق همهی مردمند.چون خداوند متعال خودش امور آنان را بر عهده گرفته و آنها را وسیلهای در انجام امور مردم قرار داده و هدایت مردم را به آنها واگذار کرده و فرموده است:
«و حسن اولئک رفیقا. »38 و نیز فرموده است:
«إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون. »39به حکم آیهی اول که متن کامل آن قبلا گذشت،اصحاب صراط مستقیم(یا صراط«الذین انعم الله علیهم
»)را انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین معرفی کرده و به حکم آیهی دوم و با در نظر گرفتن روایات متواتر40،امیر المؤمنین علی(ع)را فاتح این صراط دانسته است.
ج)معنای هدایت به سمت صراط مستقیم:با روشن شدن معنای صراط مستقیم،معنای هدایت به صراط مستقیم نیز روشن میشود.فقط41در اینجا اشاره میکنیم که هدایت به معنای نشان دادن هدف به وسیلهی نشان دادن راه است که خود این کار،نوعی رساندن به هدف نیز محسوب میشود و این هدایت همواره کار خداست.البته سنت خدای متعال این است که امور را از مجرای اسباب به جریان اندازد.در نتیجه،در مسألهی هدایت هم در عین حال که فرموده است:
«انک لاتهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء»42،در جایی دیگر،از قول مؤمن آل فرعون حکایت میکند:
«یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد.»43 پس خداوند در مسألهی هدایت هم وسیلهای فراهم میکند تا هدف برای هرکس که او بخواهد روشن شود و بنده در مسیر زندگی به هدف نهایی خود برسد.از همینرو میفرماید:
«فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام44
«ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله،ذلک هدی الله یهدی به من یشاء.»45
نکتهی مهم این است که همان طور که سبیلها متفاوتند، هدایت نیز بنابر اختلاف آنها متفاوت میشود.پس برای هر سبیلی هدایتی است،قبل از آن و مختص به آن.آیهی شریفهی«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» 46
نیز به این اختلاف اشاره دارد.زیرا فرق است بین اینکه بندهی خدا در راه خدا جهاد کند یا برای خدا جهاد کند.در اولی شخص مجاهد،سلامت سبیل و از میان برداشتن موانع آن را میخواهد،اما در دومی خود خدا را میخواهد و خدا هم هدایت به سوی سبیل را برایش ادامه میدهد؛البته سبیلی که لیاقت و استعدادش را داشته باشد،و همچنین از آن سبیل به سبیلی دیگر،تا جایی که وی را مختص به ذات خود-جلت عظمته-میکند.
د)ذو مراتب بودن تحقق هدایت(هدایت در هدایت): از آنجا که صراط مستقیم در تمامی سبیلهای متفاوت محفوظ است،این مطلب صحیح است که یک انسان هدایت شده بازهم به سوی آن هدایت شود،یعنی از سبیلی که قبلا به آن هدایت شده بود،به سبیلی که فوق آن است،هدایت شود.پس اگر میبینیم،بندگان هدایت شدهی،خدا همه روزه میگویند:«ما را به سوی صراط مستقیم هدایت فرما»،نباید بگوییم آنها که هدایت شدهاند،دیگر چرا طلب هدایت میکنند.زیرا صراط در ضمن همهی سبیلهاست و او از مرتبهای از صراط(یعنی از یک سبیل)به مرتبهی بالاتر(یعنی به سبیلی دیگر)هدایت میشود.
با توجه به بحث فوق،این اشکال هم پاسخ داده میشود که برخی میگویند:مسلمانی که دینش کاملترین دینها و صراطش مستقیمترین صراط است،چرا درخواست هدایت به سوی صراط مستقیم میکند؟پس معلوم است که وی خود را در صراط مستقیم نمیداند.پاسخ این است که هرچند شریعت اسلام کاملترین شرایع است،ولی کاملتر بودن شریعت غیر از کاملتر بودن متشرع است.و آن مسلمان در واقع تقاضا میکند که خدایا مرا به مرتبهی بالاتری از ایمان و عمل صالح برسان.یک مثال ساده مطلب از روشن میسازد:هرچند شریعت اسلام از شریعت نوح، موسی و عیسی(علیه السلام)کاملتر است،ولی به این معنا نیست که فرد مسلمان معمولی،از نظر کمالات معنوی به پایهی نوح،موسی و عیسی(علیهم السلام)میرسد؛ بلکه دارندهی مقام کامل و خالص،هرچند از اهل شریعتهای گذشته باشد،کاملتر و برتر از کسی است که به آن مرتبه از توحید و اخلاص نرسیده است،و جا دارد که چنین کسی،دائما درخواست هدایت به صراط مستقیم را داشته باشد.47
ه)مزیت اصحاب مستقیم بر بقیه،به علم است، نه به عمل:مزیت اصحاب صراط مستقیم بر بقیه و نیز مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین،تنها به علم است،نه عمل. آنان به مقام پروردگارشان علمی دارند که دیگران ندارند.زیرا قبلا گفتیم،در سبیلهای پائینتر صراط مستقیم،اعمال صالح کامل و بدون نقص نیز وجود دارند و وقتی برتری اصحاب صراط مستقیم به عمل نیست،فقط علم باقی میماند.اما دربارهی اینکه آن علم چه علمی و چگونه علمی است،در جایی دیگر48بحث خواهیم کرد.در اینجا تنها میگوییم،آیهی«یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»49و نیز آیهی«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»
،به این مزیت اشاره میکند.زیرا نشان میدهد،آنچه خودش به سوی خدا بالا میرود،کلمهی طیب و علم است و اما عمل صالح،اثرش کمک به بالا رفتن علم است.51
(1).حمد/6 و 7:ما را به صراط مستقیم هدایتفرما؛صراط کسانی که بر آنان انعام فرمودی.
(2).انشقاق/6:ای انسان،بیتردید تو به سوی پروردگارت در تلاش هستی که این تلاشت سرانجام به ملاقات او خواهد انجامید.
(3).تغابن/3:بازگشت به سوی اوست.
(4).شوری/53:بدان که همهی امور به سوی او بر میگردد.
(5).برای مطالعه بیشتر در این باب،به کتاب انسان از آغاز تا انجام،نوشتهی علامه طباطبایی،ترجمهی صادق لاریجانی مراجعه کنید.
(6).بقره 2/186:...من نزدیکم،جواب هرکسی که مرا بخواند، هنگامی که مرا بخواند میدهم،پس مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند تا بلکه رشد یابند.
(7).غافر/60:مرا بخوانید تا جواب شما را بدهم،چرا که کسانی که از عبادت من سرپیچی میکنند و تکبر میورزند،با خواری و ذلت وارد جهنم خواهند شد.
(8).فصلت/44:آنان را از مکانی دور صدا میزنند.
(9).اعراف/40:کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و از پذیرش آن استکبار ورزند،دربهای آسمان به رویشان باز نمیشود.
(10).بقره 2/108:کسی که کفر را به جای ایمان بنشاند،راه میانه را گم کرده است.
(11).مجادله/11:خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند رفعت میدهد و کسانی را که به آنها علم داده شده است،به درجاتی بالا میبرد.
(12).ر.ک:پاورقی 10.
(13).یس/62:...که شیطان را نپرستید که او دشمنی آشکار برای شماست و مرا بپرستید که این همان صراط مستقیم است؛در حالی که شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد.
(14).ابراهیم/22:[شیطان در قیامت میگوید:]من به آنچه شما پیش از این شرک میورزیدید،کافر بودم؛قطعا که ظالمین عذابی دردناک دارند.
(15).انعام/82:آنان که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلمی نیالودند،برایشان امنیت است و هدایت یافتگانند.
(16).یونس 10/32:پس بعد از حق،جز ضلالت چه چیزی باقی ماند؟
(17).از تعبیر«و هم مهتدون»این نتیجه گرفته شده است،زیرا این تعبیر اولا هیچ قید و شرطی ندارد،پس تمام هدایت است و ثانیا به صورت اسم فاعل آمده که دلالت بر قطعیت دارد،درحالیکه اگر به صورت فعل«یهتدون»میآمد،بر چنین قطعیت و حتمیتی دلالت نمیکرد.
(18).نساء/69:و کسانی که از خدا و رسول اطاعت کنند همراه با کسانی خواهند بود که خداوند بر آنها انعام فرموده،یعنی انبیا و صدیقان و شهدا و صالحان،که اینان نیکو رفیقانی هستند.
(19).نساء/66-67:نه،قسم به پروردگارت که ایمان واقعی نمیآورند مگر وقتی که در اختلافاتی که بینشان رخ میدهد،تو را حاکم قرار دهند و به هر حکمی که میکنی راضی باشند و احساس کدورت نکنند و کاملا تسلیم باشند؛به حدی که اگر ما واجب کنیم که خود را به کشته شدن[جهاد]اندازید،یا از شهر و دیارتان بیرون شوید،چنین کنند.ولی جز عدهی کمی از آنها،اینطور نیستند.
حال آنکه اگر اینچنین به توصیهها عمل کنند،برای خودشان بهتر و در استواریشان مؤثرتر است.
(20).آیهء 19 سورهی حدید هم قریب به همین مضمون را اثبات میکند.میفرماید:«و الذین آمنوا باللّه و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم».زیرا در این آیه،مؤمنین را به صدیقان و شهدا ملحق کرده و به عنوان پاداش،همانند اجرا و نور صدیقان و شهدا را برای مؤمنین هم قرار داده است.
(21).ر.ک:پاورقی 11.
(22).عنکبوت/69:و آنان که برای ما جهاد کنند،قطعا راههایمان را نشانشان خواهیم داد.
(23).یوسف/108:بگو این راه من است که مردم را با بصیرت به سوی خدا دعوت میکنم.
(24).لقمان/15:راه کسانی که به سوی من رجوع کنند.
(25).نساء/115:راه مؤمنین.
(26).در اینجا شاید این سؤال پیش آید که همین مورد یک مثال نقض است و لذا نمیتوان گفت صراط همواره واحد است.پاسخ این است این کسانی که صراط به آنها نسبت داده شده،براساس انعام الهی به این مقام رسیدهاند و در واقع طبق حدیث قدسی معروف،گوش و چشم و عمل آنها،گوش و چشم و عمل الهی شده است.پس وقتی کاری به اینها نسبت داده میشود،گویی مستقیما به خود خدا نسبت داده شده است،چون اینها خلیفة اللّه هستند.این مضمون در آیات متعددی نیز مورد اشاره واقع شده است.مثلا خداوند از توصیف توصیفگران منزه شمرده شده،غیر از توصیف مخلصین، یعنی توصیف کسانی که خود خدا آنها را خالص کرده است: سبحان اللّه عما یصفون الا عباد اللّه المخلصین(صافات 160- 159).
(28).یوسف/106:اکثر آنها به خدا ایمان نمیآورند،مگر اینکه [در همین ایمانشان]شرک دارند.
(29).یس/61:و مرا بپرستید که این صراط مستقیم است.
(30).انعام/161:بگو بیتردید پروردگارم مرا به سوی صراط مستقیم که دینی است قیم و[نیز]شیوهی حنیف ابراهیم بوده،هدایت فرموده است.
(31).روم/30:خلقت خدا تغییرپذیر نیست.
(32).خداوند این معنا را که سبیلهایی که به سوی او منتهی میشوند، متکثر و همگی مصداقی از صراط مستقیمند،در مثلی که از حق و باطل زده بیان کرد است و در آیهی 17 سورهی رعد میفرماید:
«انزل من السماء ماءا فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل فأمّا الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب اللّه الامثال.»
در این مثال،ظرفیت دلها و فهمها در گرفتن معارف و کمالات،متفاوت دانسته شده،در عین اینکه همهی آن معارف،مانند باران به یک رزق آسمانی متکی هستند.
(33).نساء/175:و اما آنهایی که به خدا ایمان آورند و به او تمسک جستند،به زودی خدا آنان را در رحمت و فضلی از جانب خود درآورد و به سوی خود به صراط مستقیم هدایت کند.
(34).انعام/126-125:پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، سینهاش را برای پذیرش اسلام میگشاید،و هرکه را بخواهد گمراه کند،دلش را سخت تنگ میکند؛چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا میرود.اینگونه خداوند پلیدی را بر آنان که ایمان نمیآورند، مسلط میسازد.و این صراط مستقیم پروردگار تو است.
(35).حجر/42:بگو این صراط مستقیم است که بر من وارد میشود.تو بر بندگان من تسلطی نداری؛مگر آن گمراهانی که خودشان از تو پیروی کنند.
(36).فاطر/43:برای سنت خدا نه تبدیلخواهی و نه تحول و دگرگونی.
(37).احقاف/19:برای هریک،درجاتی است از آنچه انجام می دهند تا خداوند اعمالشان را به تمامه به آنها برگرداند،و به آنها ستم نمیشود.
(38).نساء/69:اینان بهترین رفیقانند.
(39).مائده/55:تنها ولی و سرپرست شما خداست و پیامبرش و نیز کسانی که ایمان آوردهاند و نماز میگذارند و در حال رکوع صدقه میدهند.
(40).علامه طباطبایی در بحث روایتی در ص 65-60 از جلد اول ترجمهی تفسیر المیزان،روایات مربوطه را از کتابهای شیعه و سنی نقل کرده است که برای رعایت اختصار،از آوردن آنها در اینجا صرفنظر کردیم.
(41).برخی از مفسران در اینجا بین مواردی که کلمهی هدایت با حرف اضافهی«الی»توأم شود و مواردی که توأم نشود(مثل همین آیهی 6 سورهی حمد)تفکیک کرده و گفتهاند،در حالت اول هدایت فقط به معنی دلالت کردن و نشان دادن راه است و در حالت دوم به معنای رساندن به هدف است که علامه طباطبایی با شواهد قرآنی،خطای این نظر را نشان داده است و ما برای رعایت اختصار،اجمالا فقط چکیدهی بحث را آوردیم.
(42).قصص/56:تو هرکس را که دوست داری هدایت نمیکنی، بلکه خداست که هرکس را بخواهد هدایت میکند.
(43).غافر/38:ای مردم پیروی کنید تا شما را به راه رشدآور برسانم.
(44).انعام/125:خداوند هرکس را که بخواهد هدایت کند، سینهی او را برای اسلام میگشاید.
(45).زمر/22:«سپس بدن و دلهایشان به سوی یاد خدا نرم میشود.این هدایت خداست که هرکه را بخواهد هدایت میکند.» توجه شود که اگر نرم شدن(لینت)با حرف«الی»متعدی شده،از این جهت است که نوعی میل و اطمینان به چیزی را متضمن است و در حقیقت این نرم شدن عبارت است از صفتی که خدا در قلب بندهاش پدید میآورد که به خاطر آن صفت یاد خدا را میپذیرد و بدان میل میکند و اطمینان و آرامش مییابد.
(46).ر.ک:پاورقی 22.
(47).برخی مفسران به این اشکال چنین پاسخ دادهاند که:«دین خدا در همهی ادوار بشریت یکی بوده و آن هم اسلام است و معارف اصولی آنکه توحید و نبوت و معاد است و پارهای از فروعی که متفرع بر آن اصول است نیز در همهی شرایع یکی بوده و تنها مزیت شریعت محمدیه(ص)بر شرایع قبلی این است که احکام فرعیهی آن وسیعتر و شامل شؤون بیشتری از زندگی انسانهاست و بر حفظ مصالح بندگان عنایت بیشتری شده است.از سوی دیگر،برای اثبات معارفش،تنها به یک طریق استدلالی بسنده نشده،بلکه همهی انحای استدلال از قبیل حکمت و موعظهی حسنه و جدال احسن مورد استفاده قرار گرفته است.پس هم وظایف مسلمان امروز سنگینتر از مسلمان عهد مسیح(ع)است و هم معارف دینیاش بیشتر و و سیعتر است. در نتیجه،در برابر هریک از تکالیف و معارفش،یک انحرافی هست و قهرا به هدایت بیشتری نیازمند است و ازاینرو از خداوند درخواست میکند که در سر دو راهیهای بسیار،به راه مستقیم هدایتش کند...»
اما این پاسخ صحیح نیست و مبتنی بر اصول و مبانی نادرستی است،زیرا چنین تصور کرده که حقیقت و واقعیت معارف اصولی دین یکی است.مثلا واقعیت ایمان به خدا در نوح(ع)و در یک فرد از امت او یکی است و شدت و ضعفی در کار نیست و سخاوت و شجاعت و علم و تقوا و صبر و حلم و ترس ازخدا و سایر کمالات معنوی پیامبر اسلام با افراد امتش مثل هم است و تنها تفاوت پیامبر با افراد امتش در این است که خداوند او را بزرگتر اعتبار کرده و افراد امتش را کوچکتر اعتبار نموده،بدون اینکه اعتبار متکی بر تکوین و واقعیت خارجی باشد.نظیر اعتبارات انسانی که یکی را شاه و بقیه را رعیت او اعتبار میکنیم،بدون اینکه از حیث وجود انسانی تفاوتی داشته باشد.چنین تصوری ناشی از این است که اینگونه افراد برای ماده اصالت قائلند و تنها امر ماورای ماده را خدا میدانند؛آن هم به عنوان یک استثنا.و عوامل این انحراف فکری دو چیز است:یا به خاطر اعتمادی که به علوم مادی دارند و میپندارند حس برای ما کافی است و احتیاطی به ماورای محسوسات نداریم،و یا العیاذ باللّه،قرآن را لایق نمیدانند که پیرامون آیاتش تدبر کنند و میگویند فهم عامی در درک معانی آن کافی است(ترجمهی تفسیر المیزان،ج 1،ص 59-58).
(48).علامه طباطبایی وعده کردهاند که این بحث را در تفسیر آیهی «انزل من السماء ماء افسالت اودیة بقدرها
(سورهی رعد آیهی 17) بیاورند،اما در آنجا(ترجمهی تفسیر المیزان،ج 11،ص 464- 457)در این خصوص بحث مبسوطی ندارند و تنها اشارهای دارند که:«مثل اعتقاد حق در دل مؤمن،مثل آب نازل شده از آسمان و جاری در مسیلهاست که هریک با اختلافی که در وسعت و ظرفیت دارند،به قدر ظرفیت خود از آن استفاده نموده،مردم از آن منتفع گشته،دلهایشان زنده میشود و خیر و برکت در ایشان باقی میماند. برخلاف اعتقاد باطل در دل کافر که مثلش مثل کفی است که روی سیل میافتد و چیزی نمیگذرد که از بین میرود.همچنانکه فرموده است:«یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و یضل اللّه الظالمین و یفعل اللّه ما یشاء»(ابراهیم/17).
(49).ر.ک:پاورقی 11.برای شرح این آیه،ر.ک:ترجمهی تفسیر المیزان،ج 19،ص 327.
(50).فاطر/10:«کلمهی طیب به سوی خدا بالا میرود و عمل صالح آن را بالا میبرد.»
(51).علامه طباطبایی بحث تفصیلی در این مورد را در ذیل همین آیه،در ترجمهی تفسیر المیزان،ج 17،ص 30-28 مطرح کرده است و مخصوصا شاهد مهمی که این کلمهی طیب،همان اعتقاد پاک و خالص است و مهمترین نمونهاش اعتقاد به توحید است ارائه کرده،این آیهی شریفه است که:
«ضرب اللّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی أکلها کل حین بإذن ربها»
(ابراهیم/25-25).